جدول جو
جدول جو

معنی قاسم خان - جستجوی لغت در جدول جو

قاسم خان
(سِ خَ)
دهی است از دهستان میلانلو بخش شیروان شهرستان قوچان. در 58هزارگزی جنوب باختری شیروان و 2هزارگزی جنوب مالرو عمومی امیران به روزمان. در جلگه واقع و هوای آن معتدل است. 142 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصولات آن غلات، پنبه، توتون و تریاک و شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اسم خاص
تصویر اسم خاص
در دستور زبان علوم ادبی اسمی که بر یک شخص یا چیز معیّن دلالت می کند مانند کوروش، انوشیروان، شبدیز، رخش و تهران
فرهنگ فارسی عمید
(سِ مِ)
ابن صلاح الدین الخانی (1028- 1109 هجری قمری / 1619- 1697 میلادی) یکی از دانشمندان متصوف و از مردم حلب است. وی به عراق و حجاز و ترکیه سفر کرد و به حلب برگشت و تا هنگام مرگ متصدی منصب افتاء بود. تألیفاتی دارد و از اوست: 1- السیر والسلوک الی ملک الملوک، چاپی. 2- تصوف. 3- شرح علی الجزریه، در تجوید. 4- رساله فی المنطق. کتابهای اخیر خطی است. رجوع به سلک الدرر ج 4 ص 9 و اعلام النبلاء ج 6 ص 416 والاعلام زرکلی چ 2 ج 6 ص 11 شود
لغت نامه دهخدا
(سِ)
نواب قاسمخان، وی درروزگار دولت نورالدین محمد جهانگیر پادشاه از امرای بزرگ بود و به پایۀ والای تقرب سربلندی داشت. اصل وی از سبزوار است و زنش منیجه بیگم خواهر حقیقی نورجهان بیگم است و او دختر اعتمادالدوله و به جمال صوری واستعداد فطری و رموز دلفریبی و تقطیع لباس و بذله سنجی و سخن گوئی و شعرفهمی و حاضرجوابی از نساء زمان ممتاز بود و عطر گلاب کشیدن از مخترعات اوست. در اول حال به نکاح شیرافکن که از خوانین عمده و اسم با مسمی بود درآمد پس از چند روز شیرافکن به قتل رسید و او به همخوابگی پادشاه مشرف گشت. گویند نوبتی در سلخ رمضان پس از رؤیت هلال این مصرع بر زبان پادشاه گذشت:
هلال عید بر اوج فلک هویداشد
نور جهان بیگم فی الحال مصرع دوم را بر بدیهه رسانید:
کلید میکده گم گشته بود پیدا شد
بیگم را با قاسمخان مناظره و مشاعرۀ بسیار دست میداد و او را در فن شعر مسلم نمیداشت یک وقت طرح غزلی تازه در میان آمد و شعرای پایتخت از آن درماندند قاسمخان این سه بیت نوشته نزد بیگم فرستاد. از آن هنگام زور طبعش در سخنوری قبول فرمود و اینک ابیات:
گر شوی سایه نشین روزی به تخت باغبان
سایه بر خورشید اندازد درخت باغبان
فاخته چون دید بی گل باغ را نالید و گفت
از چه رو با گل نرفت این جان سخت باغبان ؟
جشن نوروز است و ابر نوبهار از فیض طبع
طرح کرد از سبزه و گل تاج و تخت باغبان.
آورده اند که روزی پادشاه آب خاصه ای طلبید و آبدار در کاسه ای گلی که در نهایت نزاکت بود آب آورد. چون نزدیک رسید دستش بجنبید و کاسه از فرط نزاکت تاب نیاورده از یک جانب شکست و آب در رکابی فرو ریخت قاسمخان ایستاده بود. پادشاه به جانب او نگاه کرد و این مصرع بخواند:
کاسه نازک بود و آب آرام نتوانست کرد
قاسمخان بر بدیهه مصرع دیگر رسانیده بیت تمام خواند:
دید حالم را و چشمش ضبط اشک خود نکرد
کاسه نازک بود و آب آرام نتوانست کرد.
نثرهای رنگین پر کار نیز بسیار بسیار داردو از کلیاتش معلوم میتوان نمود. او راست:
می پرستم می ز چشمم جای آب آید برون
گر بگرید بلبل از چشمش گلاب آید برون
یکره ار در چشم من آید خیال او بخواب
کی ز شوق آن دگر از چشم خواب آید برون
بسکه میل همزبانی با تو دارد هر کسی
گر ز شکل آینه پرسی جواب آید برون
ز اشتیاق همنشینیهای گوش و گردنت
بعد از این همچون صدف در از حباب آید برون
بسکه قاسم پر شد از مهر علی موسی رضا
سینه اش گر برشکافی آفتاب آید برون.
(تذکرۀ مرآت الخیال ص 72 و 73)
لغت نامه دهخدا
(سِ دَ رَ)
دهی است از دهستان علی آباد بخش مرکزی شهرستان شاهی. در 8هزارگزی شمال خاوری شاهی و 3هزارگزی شوسۀ شاهی به ساری. در دامنه واقع، هوائی معتدل مرطوب دارد. دارای 360 تن سکنه است. آب آن از چشمه و قنات و محصول آن غلات، برنج، پنبه، کنجد، توتون، ابریشم. شغل مردم زراعت و کارگری در کارخانجات صنایع دستی زنان بافتن پارچۀ ابریشمی و کرباس، راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان تیلکوه بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج است، در 52000گزی شمال باختر دیواندره و 7000 گزی شمال شوسۀ دیواندره به سقز واقع و کوهستانی و سردسیر است، 96 تن سکنه دارد، آب آن از چشمه و محصول آن غلات و توتون و انگور و گردو و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
فخرالدین ابوالمحاسن حسن بن منصور ابوالقاسم محمود بن عبدالعزیز اوزجندی انصاری، مکنی به ابویوسف از دانشمندان و در مذهب خود فتاوای مشهوری دارد، وی پیشوائی بزرگ و دریائی ژرف بود، در دقائق معانی غور داشت، نزد امام شمس الائمه محمد بن عبدالسّتار کردی فقه را فراگرفت و از حسن بن علی مرغینانی کبیربن ماره و جز ایشان علوم خود را اخذ کرد، فتاوای او در چهار مجلد فراهم شده و نزد فقیهان بزرگ مورد اعتماد است، از تألیفات اوست: 1 - فتاوی قاضی خان در فقه حنفی، در این کتاب پاره ای از مسائل عامه البلوی را که مورد نیاز روزانه است و کارهای روزمره مردم بر محور آنها دور میزند ذکر کرده است، و آن را به ترتیب کتابهای فقهی و اصولی معروف نزد علماء و دانشمندان مرتب کرده و در چهار جزء فراهم آورده است، این کتاب در کلکته به سال 1835 میلادی / 1251 هجری قمری چاپ سنگی شده و نیزدر حاشیۀ فتاوای سراجی چاپ شده است، (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1487 و 1488) (الاعلام زرکلی ج 2 ص 238)
محمد دهار از اجداد قطب الدین مکی است، او راست: کتاب ادات الفضلاء و آن را در سال 823 هجری قمری برای قدری خان تألیف کرده این کتاب در لغات فارسی و اصطلاحات شعر است، دیگر دستور الاخوان که لغت عربی به فارسی است، (فرهنگنامۀ عربی به فارسی منزوی صص 169 - 71)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
پسر میرزا یدالله اصفهانی، قونسول ایران در مسکو. مغنی نیکلا امپراطور روس. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ مِ خاص ص)
یا علم. آنست که بر فردی مخصوص و معین دلالت کند: حسن، جعفر، فریدون، جمشید، تبریز، شیراز، البرز، دماوند، شبدیز، رخش. و رجوع به علم شود
لغت نامه دهخدا
(سِ اُ)
خان، یوسف، ملقب به مؤدب الملک، وی سالهای دراز دردارالفنون تهران معلم زبان فرانسه بود (متولد تهران 1868 و متوفای تهران 1935 م)، او کلکسیون کاملی از مسکوکات ایران در مدت عمر خود جمع کرده بود که هم ازحیث ارزش تاریخی و هم از جهت قسمت مادی بی نظیر بود و پس از او به ورثۀ وی رسید، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
پسر گون خان پسر اغزخان پسر قراخان اولین خان مشرق است، در زمان پادشاهی خاندان سیمجور آنها بسرزمین کنونی کوچانده شدند، (ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 138)
لغت نامه دهخدا
(سِ هَُ ژَ)
رئیس ایل عبدالملکی در زمان رابینو مؤلف مازندران و استرآباد است. داغمرز مسکن این ایل میباشد. (ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 88)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی است از دهستان قائد رحمت، بخش زاغۀ شهرستان خرم آباد، واقع در 16هزارگزی شمال خاوری زاغه و 7هزارگزی شمال اتومبیل رو خرم آباد به بروجرد. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن سردسیری مالاریائی است. سکنۀ آن 112 تن است. آب آن از نهر کشم شم و سراب میرکه و محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان فرش بافی و جاجیم و جل بافی است. راه مالرو دارد. ساکنین از طایفۀ قائد رحمت هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان ریگان بخش فهرج شهرستان بم واقع در 25 هزارگزی جنوب خاوری فهرج و 3 هزارگزی شمال راه فرعی بم به خاش. ناحیه ای است جلگه و گرمسیر و مالاریایی. سکنۀ آن 95 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و خرما و حنا است. اهالی به زراعت اشتغال دارند. راه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اسم خاص
تصویر اسم خاص
ویژه نام
فرهنگ لغت هوشیار